توی اتوبوس نشسته بودیم . راننده اول اومد بلیط هارو جمع کرد . موقع پیاده شدن شاگرد راننده گفت خانم بلیط . خانومه شاکی گفت آقا چه خبره ؟ یه بار از عقب باید بدیم یه بار از جلو ؟ اتوبوس داشت منفجر میشد . خانومه اومد درستش کنه گفت الان به راننده دادم . به چند نفر باید بدیم شنبه 9 شهريور 1392برچسب:, :: 20:15 :: نويسنده : **erfan**
دیروز رفتم دندونپزشکی اینقدر بی حسی زد که نشیمن گاهم بی حس شده بود ، یه چشمم اصن نمیدید ، ارتباط با دست راستم قطع شده بود و کلا سه وَرَم قطع نخاع شد ؛ اونوقت این دندون لامصب هنو حس داشت ، وقتی میخواستن دندونم رو بکشن پدر جدم اومد نوک دماغم ! بی حس که نشد هیچی فک کنم احساساتیش کردن !!!
شنبه 9 شهريور 1392برچسب:, :: 19:52 :: نويسنده : **erfan**
يکي از دوستام قيافه اش عين خر شرکه! بعد از من ميپرسه: شنبه 9 شهريور 1392برچسب:, :: 16:40 :: نويسنده : **erfan**
دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود.. یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند
موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده…
دختره شوکه شد و چشم پر از اشک
بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت.. پسره نوشته بود… تصادف کردم
با مشکل خودم را رساندم دم در خونتون لطفا بیا پائین میخوام برای آخرین بار ببینمت…
شنبه 9 شهريور 1392برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : **erfan**
سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
هیچی به هیچی آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
|||||||||||||||||||
|